ناگفته ها

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->
-->-->-->Untitled Document -->-->-->
دریافت کد خوش آمدگویی
-->-->-->
-->-->-->
log-->-->-->-->
-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->

کد متحرک کردن عنوان وب

-->-->-->

サクラ咲けっ


انتخاب بهترين وبلاگ ماه
جشنواره وبلاگ نویسی بهار-->-->-->

باز باران...باز باران

با ترانه،می خورد بربام خانه،

یادم آمد کربلا را، دشت پرشور و بلا را، گردش یک ظهر غمگین،

گرم و خونین،لرزش طفلان نالان، زیر تیغ و نیزه ها را،با صدای گریه های کودکانه،

در این صحرای سوزان، می دود طفلی سه ساله، پر ز ناله،

دلشکسته، پای خسته، باز باران قطره قطره،

می چکد از چوب محمل،

آخ باران،

کی بباری بر تن عطشان یاران، تر کند از آن گلو را،

آخ باران...

آخ باران

منبع : پیام نمای شبکه 2 باشگاه پرواز صفحه 650 تاریخ

گالری عکس محرم

91/8/29

ناگفته ها...
ما را در سایت ناگفته ها دنبال می کنید

برچسب : باران,کربلا, کودکانه, نویسنده : رها rahaee بازدید : 706 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1391 ساعت: 22:50

جوانه های بهمن حکایت از لحطه های سبز فداکاری را میدهند. بهمن آغاز یک خواستن است.روییدن و قدکشیدن ایثارگری ها و شهادت ها قصه ی دیوارهای خفته ای که هرروز نقل می کردند قصه ی لاله های خونینی که در آغوششان شکوفا می شدند.

در آن روزها که فقط ظلم بود وتاریکی لاله های عاشق در آغوش مادرانشان پرپر می شدند. در ان روزها که درهای خانه به روی جنازه های شهدا باز میشد . کم نبودند مادرانی که از درد و عجز و ناله و مویه برای دلبندشان فرزندی که نه ماه تمام او را با شیره ی جان خود پرورانیده بودند. بالای سر فرزندانشان ،پاره های تنشان خون جگر می خوردند وبه جای بلورهای سفید اشک گوی های خون از چشم هاشان پایین می چکید.قاتل آن جوانان کسی نبود جز حکومت غاصب پهلوی جز شاه و دست نشانده هایش ...

سالها گذشت اما چه گذشتنی......

زمزمه هایی به گوش می رسید. از حضور نور مردی که نامش روح الله بود. جوانان خونخواه بودند خونخواه عزیزانشان روح الله حکم جهاد داد خیابان ها پر شده بود از جوانان از کودکان زنان دختران مردان و پسران..صدای هرشب الله اکبر و مرگ بر شاه بر قامت محمدرضا پهلوی لرزه می افکند  . دیگر ماندن را صلاح نمی دانست تصمیم گرفت فرار کند... فرار کرد زمانی که همه بر ضد او بودند.

جوانان با خون خودشان کفن پوش می شدند . مژده ی آمدن امام شوری تازه در زمستان انداخت. مردی قرار بود بیاید.

وزیر شاه فرودگاه ها را بسته بود.همان جوانان با نیروی 1000برابر سد نیروهای بختیار را شکستند .هواپیمای امام بر زمین نشست. ولوله ی شادی همه جا بود.... آری منتقم کرار آمده بود........انقلاب    

ناگفته ها...
ما را در سایت ناگفته ها دنبال می کنید

برچسب : بهمن, امام ,شهدا, نویسنده : رها rahaee بازدید : 932 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1391 ساعت: 19:41

چند وقتی از زلزله مهیب اذربایجان نمی گدرد و انگار عقربه ها را دنبال کرده اند که این چنین جلو می روند و هر ساعت خبر مرگ هموطن عزیزی را می دهند. ای هموطنان در گذشته ، این روز ها پایان ماه مبارک رمضان نزدیک می شود و این عید شادی شیعیان است. اما طلوع بندگی ما با غروب شما اغاز میشود.

هان ای زمین، تو را چه شد که ان چنین غرش کردی دهان باز کردی؟ حرف های نگفته ات ولوله ای در جانمان انداخت. ایران لرزید، اذربایجان لرزید. اشکهایمان را با التماس به درگاه خدا می بریم در شبهای اخر ماه رمضان و می گوییم: ای خدا صبر بده خواهران را صبر زینب که در فراق حسین گفت: در کربلا، چیزی جز زیبایی ندیدم.

آری، زیبایی کربلا را به یاد آورید. سکینه ی کوچک را به یاد آورید. یادتان را بیارایید با صبر زینب ، خاطرات زینب، مصیبت های زینب... هر لحظه در کربلا مانند یکسال می گذشت. هر لحظه خبر مرگ یک عزیز را به زینب می دادند. داغ علی اصغر از همه سخت تر بود. پسر برادرش حسین که در کمال بیرحمی و شقاوت سوی خدا رفت.

ای هموطن ، من همیشه در کنار توام.Amir Pourmand-16-27.jpg

ناگفته ها...
ما را در سایت ناگفته ها دنبال می کنید

برچسب : اذربایجان, صبر , زلزله,کربلا, نویسنده : رها rahaee بازدید : 676 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1391 ساعت: 19:47

روزی روزگاری نوروز بود و ما بودیم و نوروز و آیین های زیبایش. اما حالا نوروز خود را پر کردیم از سرگرمی های دنیایی... نوروز اما، در جبهه ها حال و هوای دیگری داشت. نوروز بود و  هفت سین سیمینوف،سنگر،سرهای خونین، سال های مقدس ، ساعت های نیایش و سفره های عشق...

سفره های دل پلاک های خونین روی سنگر های پاک. سیم خاردار هایی که هر کدام یادگاری از شهیدان دارند.

پوتین های جفت نشده ، پاهایی که هر کدام مانده بودند تا ما بدانیم  صاحبانشان چه جانفشانی هایی کرده اند. آری...

نوروز در جبهه ها بود و ما هم نوروز داریم اما

این کجا و ان کجا؟

 
     

 

ناگفته ها...
ما را در سایت ناگفته ها دنبال می کنید

برچسب : جبهه, خونین, نوروز, نویسنده : رها rahaee بازدید : 612 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1391 ساعت: 20:14

دیروز در درونم ستیز بود،ستیزی میان من ومن...

من می گفتم و او می گفت. با هم برگ های عمرم را ورق زدیم. به جایی رسیدیم که دیگر من معنا نداشت. کسی را یافتم که وجودش پر بود از من. من را دوست داشت به خاطر خودم نه به خاطر..... بگذریم.

حرف هایش در عمق قلبم رسوخ می کرد. شب های زیادی به او خیره شدم. دیدم دارد با خدا حرف می زند،به خاطر من. گریه می کند به خاطر من. خوشبختی ام را از خدا می خواهد، شادی ام را می خواهد...

بند بند انگشتانش را می ستایم و می بوسم و با تمام وجود بر سر قله های عشق می ایستم و می گویم:

مادرم ، دوستت دارم

madar-persianv.jpg

ناگفته ها...
ما را در سایت ناگفته ها دنبال می کنید

برچسب : مادر, من, خدا, نویسنده : رها rahaee بازدید : 741 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1391 ساعت: 19:51

ان شب غار حرا قبل از اینکه تو بیایی،پر بود از فرشته

فرشته ها غار حرا را اذین بستند انهم چه اذینی،اذینی از جنس عشق و جود. غار حرا پر بود از عطر یاس عطر شکوفه های بهاری-سنگ ها در جای خود بند نمی شدند.نزدیک بود کوه فریاد براورد اما،گرمای وجود تو ،کوه را به تعظیم وا داشت. لحظه ها می گذشت تا اینکه...امدی. با قدم های راسخ و استوارت، حرا را شرمنده کردی- دهانه ی غار دروازه ی بهشت بود ان شب. ثانیه ها دقیقه ها ساعت ها بی تاب بودند. اما وقتی امدی، ثانیه ها به ارامی گذشتند انگار، اتفاقی عظیم در شرف وقوع بود.حرا،حرا نبود گلستان بود. شب های دلتنگی حرا به پایان رسیده بود. فرشته ی وحی، تو را نظاره میکرد. با هیه ای از سوی پروردگار امده بود. ان هدیه، کتاب خدا((قرآن)) بود.. ان را در طبقی از نور گذاشت و به تو تقدیم کرد. ان را گرفتی و حرا، فریاد کشید. فریاد شادی- فرشته ی وحی فرمود:بخوان

-نمی توانم

-بخوان ای محمد(ص). ثانیه ها از حرکت ایستادند..خورشید و ماه نظاره گر این اتفاق- روز نمی شد. خورشید،محو اتفاق بود ناگهان ((اقرا باسم ربک الذی خلق)) حرا شکفت. هلهله ی فرشتگان، حرا را پر کرد. حالا تو بودی و عشق حالا تو بودی و خدا... برتو مبارک این اتفاق... برهمگان مبارک این عید

مدینه بود و غوغا بود                                                                                اسیر دیو سرما بود

محمد سر زد از مکه                                                                                 که او خورشید دلها بود

ناگفته ها...
ما را در سایت ناگفته ها دنبال می کنید

برچسب : عید مبعث, فرشتگان , دل نوشته, نویسنده : رها rahaee بازدید : 583 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1391 ساعت: 19:59